Apr 2, 2009

یک مکالمه معمولی
















شماره ات را می گیرم

- شماره کن چند بار است-
دستم می لرزد
برمی داری خودت

می گویم "سلام"
می گویی " سلام"
- دلم تنگت است، دلم
بی تاب است-
می گویم " خوبی؟"
منتظرم
بگویی " تو چی؟"
و من بزنم زیر گریه ، های های
نمی گویی ، می گویی خوبی
و همه خوبند و همه چیز خوب است
هوا خوب است
و زمین و زمان خوبند

می دانم
خوب نیستی،
و همه خوب نیستند و همه چیز خوب نیست
حتی هوا
حتی زمین و زمان.
می گویم " من هم."

آرام آرام برخاستند
همه آن حرفها
که قبل از شماره گرفتن
اینجا نشسته بودند که گفته شوند
رفتند و پنهان شدند دوباره
لابلای لحظه ها
لابلای روزها و شبها

*
گوشی را گذاشتم
به تو فکر می کنم
به خودم
به دل تنگمان
پس کی می شود
که ما حرفهایمان را بزنیم؟

0 comments: